هفته سی و هفت .... و نزدیک شدن لحظه شیرین دیدار....
سلام خوشگل خانوم و شیطون بلای مامان... خوبی عشقم....ازین حرکت ها و کش و قوس های محکمت که معلومه خوبی. .. منم خوبم یعنی بد نیستم شکر..... بابایی و شهرادی هم خوبن....میدونی قند عسلم از کی میخوام بیام و برات پست جدید رو بزارم . اما یا وقت نمیکنم یا دل و دماغ ندارم البته کامپیوترم هنوز مشکل داره وگرنه میخواستم عکس وسیله هات رو برات بزارم....دیگه نفسم شرمندتم.خودت که از احوال این روزای من باخبری که چطور دارم هر دقیقمو میگذرونم.... نمیدونم از کجا شروع کنم و تا کجاشو برات نوشتم....اما داستان از وقتی پیش اومد که من مثل بارداری شهراد دچار خارش های زیادی شدم همونیکه ازش میترسیدم به دکترم گفتم و برام آزمایش نوشت. و تا...
نویسنده :
مامانی
10:22