به زندگی ما خوش اومدی دلبندم ....
سلام فسقلی من..
خوبی عزیزم. این اولین نوشته مامان برای توست. و تو در حال حاضر دو ماه و نیمه که مهمون وجود من شدی. و لحظه به لحظه بزرگتر و بزرگتر میشی و من و بابایی و داداشی چشم براهت تا زودتر بیای و سالم و سرحال در کنارمون باشی....
هر چند که زودتر از موعد مقرر که انتظارش رو داشتیم پیشمون اومدی اما خیییلی خوشحال و دلخوشمون کردی عشقم. تولد یک سالگی داداش شهراد تو چهل روز بود که توی دلم بودی و من بیخبر بودم. البته دو بار بی بی چک استفاده کرده بودم اما منفی بود و بار سوم بود که خط پر رنگ دوم حضور مسلم تو را خبر داد. از خدا میخوام توان و انرژی زیادی بهم بده تا به بهترین روش ممکن از فسقلی های نازم نگه داری کنم و اینده خوبی براشون درست کنم. به امید اون روز....
بعد ازمایش و سونوگرافی و شنیدن صدای قلب کوچولوت که چقدر خوشحالی رو برام بهمراه داشت و سپاسگذاری برای سالم بودنت...حالا باید یه سری ازمایشات دیگه انجام بدم و بعدم سونو و ازمایش غربالگری که به موقع اش باید انجام بشه.
روزا در کنار وجود ریزه میزه تو و سر و کله زدن با داداشی و کارهای روزانه میگذرن. و نمیدونی که چقدر خوشحال و خوشبختم برای داشتن دو فرشته زیبا که هدیه خدای بزرگه برام. مامانم به امید خدا تو هم سلامت بیای دیگه چیزی ازین دنیا نمیخوام. خنده های شما برای من بزرگترین نعمته.....
قند عسلم خوب استراحت کن و ارام بخواب. و تو هم محکم منو بچسب.... محکم محکم تا خدای نکرده اتفاقی نیوفته البته مامان حواسش کامل هست و مثل یه کوه بزرگ پشتت وایستاده..... پس اول به خدا بعدم به من تکیه کن....همه چیز درست میشه.... فدای اون قد و قامت ریزت برم.... به خدا میسپرمت دلبندم.....
و از دور روی ماهت رو میبوسم....