چهار ماهگی النای من....
سلام قند عسل مامان خوبی خوشگل من؟
دختر خوش اخلاق و خندون من داره روز های چها ماهگیش رو پشت سر میگذاره و روز به روز تو دل برو تر و خانوم تر از قبل میشه...ماشالا به این دختر اروووم که صدا از دیوار در میاد اما این عروسک من اصلا...خودش میدونه من الان تو چه شرایطی هستم..
بخاطر مراعات کردن حال شهرادم نمیتونیم خیلی به النا خانوم برسیم تا اینکه یکم دیگه خانوم خانوما بزرگتر بشه و ایشالا بشه هم بازی داداشیش...اما بازم هم من و هم بابا تا وقت رو غنیمت میشمریم باهات وقت میگذرونیم..
بعد از واکسن دو ماهگی دیگه کمتر دلدرد شدی البته هنوزم یه مقدار نفخ رو داری اما نسبت به قبل خیلی بهتری و دیگه برا دلدرد گریه نمیکنی...که جای شکر داره.. الان چندمین باریه که دیکه خودم حمومت میکنم که با حموم کردن داداشی روی هم رفته انرژی زیادی ازم میره و بعد اتمام کار چنان ولو میشم نگووو
در هفته اول اردیبهشت مراسم کوچیکی داشتیم که دختر خوشگلمو طبق اداب و رسوم دامغانی ها به گل غلتاندیم... هم خاله زری از شاهرود برات گل اورده بود و هم خاله طاهره خودم.
یه شب که من خبر نداشتم و قرار بود عزیز حمومت کنه خودش به بقیه خاله ها زنگ زده بود و همگی اومدن . بعد از حموم دخترم کلی با گل های محمدی و عطر دل انگیزشون کیف کردی و ازت عکس گرفتیم.
دو روز بعدشم من و خاله زری رفتیم درمانگاه و گوش دخترمون رو سوراخ کردیم. یه جفت نگین ابی خورد روی گوشهای خوشگل دخترم
خلاصه از مرحله سوراخی گوش که میترسیدم هم گذشتیم و بعد سه روز شستشو با الکل دیگه همه چیز برات عادی شد...
ماشالا این روز ها خیلی خندون شدی تا نزدیکای ظهر که میخوابی بعد بیدار شدنت هم فقط شکمت سیر باشه و پوشکت هم خییلی خیس نشده باشه دیگه ساکت به بررسی همه جا میشینی انقدر نگاه میکنی و ذل میزنی که خدا میدونه و تا نگات میکنیم ذوق میکنی حرف میزنی...
چیزی که واقعا نگرانم میکنه کمبود شیرم هست همون موضوع نگران کننده که باعث شیر خشکی شدن شهراد شد باز تکرار شد..تصمیم گرفتم غذا خوردنت رو یکم جلو بندازم که خدای نکرده گرسنه نمانی و تو هم شیر خشکی نشی....
دیگه عزیز دلم اتفاق خاصی نیوفتاده ده روز دیگه مونده تا واکسن چهار ماهگیتکه ایشالا اینم به خوبی و خوشی تموم بشه
میسپرمت به خدا عزیزکم...فدای تو و شهرادم بشیم من و بابایی و میبوسیمتون هزار تااااا