دو ماهگی کاکل زری من..
سلام دخملی من...خوبی خوشگل مامان!!
سال نو مبارک عزیزم. اولین بهار زندگیت پرشکوفه نفس من...ایشالا همیشه زندگیت سراسر زیبا و بهاری باشه بدور از ابرهای سیاه و بارونیش....
امسال تحویل سال ساعت 8:8 دقیقه صبح شنبه بود. شب قبلش تا دیر وقت من و داداشی سفره هفت سین رو چیدیم و عزیز هم اومد و دختر خوشگل منو برد حموم و اومد و تر گل ورگل خوابید... دختر من روز تحویل سال چهل و پنج روزه بود.
موقع سال تحویل هم کنار داداشیش خواب عمیق بود...ساعت حدودا ده هم بیدار شدن و تا اماده بشیم و بریم بیرون نزدیک ظهر شد...دخترم لباسای خوشگلشو پوشید و اول از همه رفتیم خونه ننه مامانی بابا و از اونجا هم خونه عزیز...طی روزهای عید چون هم تو و هم داداشی کوچولو بودین خییلی برا من و بابا سخت بود مهمونی رفتن بنابراین حتی خونه عمو ها و دایی رضا و خاله مبینا هم نتونستیم بریم....
روز سیزده بدر هم به دعوت خاله شهلا باغشون رفتیم هواا برعکس روزهای قبل خیلی سرد بود...اما دخترم جاش گرم بود و موقع ناهار بیدار شد و شیر خورد و خوابید...خانوم تر از همیشه بود...دو روز بعدم همراه بابا و داداش رفتیم درمانگاه گلستان.... النای من،تو دوماهگیش 5/800 کیلو وزنش بود.
واکسنشم زدن فقط یه جیغ کوتاه زد و تا شبم یکم بنگ بود که فکر کنم بخاطر اثر مسکن ها بود و دیگه تمووم.این بود کل داستان نوروز امسال و دوماهگی نازناز من....
فدای اون چشمای خوشگلم بشم که یاد گرفته تا باهاش حرف میزنم صدا میده و میخنده و ذوق های بیصدا میکنه...دنیا دنیا عاشقتم قشنگم...
اینم عکسای دختر من از تولد تا الن که نتونستم براش بزارم.
اولین عکس فرشته من بعد تولدش...تو بیمارستان..
بعد اومدن از بیمارستان .خونه عزیزجون و اولین عکسش یا داداشیش.
اولین حموم دخترم...بعد بیست روز از تولدش گذشته با عرض شرمندگی عزیزم چون تا روز نوزدهم هنوز نافت نیوفتاده بود و عزیزم میگفت من میترسم بچه رو با ناف ببرم حموم
اینجا اماده برای رفتن به درمانگاه بودی برا قد و وزن یه ماهگی..
یه هفته مونده به عید 95
موقع تحویل سال دختر و پسر من در خواب ناز
دخترم با لباس عیدش اماده رفتن به مهمونی
النای من خندان اماده برای رفتن به درمانگاه و واکسن دو ماهگیش
لباسی که دوستای نی نی وبلاکی و عزیزم برا دخترم زحمت کشیدن و یادگاری خریدن
دست تک تک شون درد نکنه دوستای خوبم
و اخرین عکس از دخترم هم موقع شب بیداری هاش هست اینجا ساعت از چهار صبح گذشته تو همچنان بیدار
ببخشید که یکم طولانی شد دیگه...عکسای دخملیم تلنبار شده بود