کوچولوی منکوچولوی من، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

فرشته دیگرم در راه است....

پایان چهار ماهگی ...

سلام خوشگل مامان... خوبی عزیز دلم؟ ببخشید که یکم دیر شد و نتونستم زودتر بیام  و برا بنویسم... فرشته نازم چهار ماهگیت مبارک زندگی من..  امیدوارم این روزهای یکم سخت و با استرس تموم بشه و کوچولوی من به ارامش تمام پیشمون بیاد. ما هم خوبیم من داداش شهراد و بابایی و همچنان در گیر کارهای خونه و البته رسیدگی به اوضاع جسمانی من برا سالم بودن تو نفسم!!!!! یه ده روزی دکترم نبود تا جواب سونو گرافی کاملی که برام نوشته بود و غربالگری و آزمایش پلاکت خونم رو براش ببرم .... تا اینکه بعد اومدنش رفتم پیشش. دکتر ازمایش ها رو دید... مامانی پلاکت خونم خیییلی پاییینه لب مرز خطر برا همینم گفته حتما باید برم پیش متخصص خون تا دارو استفاده ک...
24 شهريور 1394

سرکلاژ و جوجوی من !!!!!

سلام دنیای من خوبی فدات شم..... مامانم داره همه تلاششو میکنه برات عزیز دلم. نتایج آزمایش ها رو بردم پیش دکتر اما هنوز جواب غربالگری نیومده و چون دکتر برام تاریخ مراجعه بعدی رو تععین کرده بود نمیشد منتظر ماند..چه دکتری مامانی.... به چه حال و وضعی برگشتم خونه.... دکتر وقتی جواب ازمایش و سونو رو دید برا پلاکت خونم گفت باید برم پیش متخصص خون که دامغان نداره باید برم سمنان تا پلاکت خونم درمان بشه... و برای سونو هم گفت با توجه به جواب سونو دهانه رحمت کوتاه شده باید عمل سرکلاژ انجام بدی و اگرم نه عواقبش به عهده خودت خواهد بود و برام تاریخ بستری بیمارستان نوشت.... خیلی از اوضاع خودم نا امید شدم. برا سرکلاژ از خاله شهلا جزییات رو...
29 مرداد 1394

پایان سه ماهگی

سلام قند عسل مامان. خوبی عزیزم؟ ایشالا که همیشه خوب باشی. سه ماهه شدنت مبارک خوشگلم.  دیگه بزرگ شدی و از سه ماهه اول که یکم خطر ناکه گذشتی به قدرت خدای بزرگ. مامانیم همه تلاششو میکنه تا خدای نکرده شما اسیب نبینی. فسقلی من توی این یه ماه اخیر یکم حال ندار بودم مدام دل درد و کمر درد و لک های هر روزه که نگران کننده بودن. بعد رفتن دکتر که چند تا امپول و شیاف پرژسترون داد و کلیم سفارش کرد که مراقب کوچولوم باشم .الان هر هفته یه امپول میزنم که مامانی کلی درد داره و تا چند روزم جاش درد میکنه فردا که این یکیم بزنم فقط یه دونه ی دیگه میمونه. از شرشون خلاص میشم. بعدم کلی ازمایش که انجام دادم. رفتم جوابشو بگیرم و به دکتر نشون بدم. بخ...
10 مرداد 1394

به زندگی ما خوش اومدی دلبندم ....

سلام فسقلی من.. خوبی عزیزم. این اولین نوشته مامان برای توست. و تو در حال حاضر دو ماه و نیمه که مهمون وجود من شدی. و لحظه به لحظه بزرگتر و بزرگتر میشی و من و بابایی و داداشی چشم براهت تا زودتر بیای و سالم و سرحال در کنارمون باشی.... هر چند که  زودتر از موعد مقرر که انتظارش رو داشتیم پیشمون اومدی اما خیییلی خوشحال و دلخوشمون کردی عشقم. تولد یک سالگی داداش شهراد تو چهل روز بود که توی دلم بودی و من بیخبر بودم. البته دو بار بی بی چک استفاده کرده بودم اما منفی بود و بار سوم بود که خط پر رنگ دوم حضور مسلم تو را خبر داد. از خدا میخوام توان و انرژی زیادی بهم بده تا به بهترین روش ممکن از فسقلی های نازم نگه داری کنم و اینده خوبی بر...
27 تير 1394